منزلت سنت در اسلام
منزلت سنت در اسلام


مقدمه مترجم
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي محمد و آله و صحبه اجمعين، اما بعد:
از جمله گرفتاريها و مشكلات بسياري مهمي كه باعث انحراف و ركود در پيكره امت اسلامي گرديد، حزب گرايي و تعدد مناهج بر اساس تشكيل گروههاي متعدد اسلامي بود. هر حزبي براي خود راه و رسمي در فهم و حركت ارائه داد و خود را حق و ديگران را تخطئه كرد. همين امر در سرگرداني و گمراهي مردم سهم به سزايي را ايفا نمود و فرصتي را نيز براي دشمنان بوجود آورد تا در خلأ وجود امت واحد به تثبيت مواضع خويش در جهت نابودي قلعه مستحكم دين همت گمارند.
در گروههاي متعدد قديم يك اصل مشترك گاهاً دريچه اميدي جهت اتحاد باز مي نمود و همگي به آن استناد مي كردند، ولي حالا اين اصل مشترك نيز توسط احزاب جديد از بين رفته است. آن اصل مشترك قرآن و سنت بود كه براي رفع اختلافات و منازعات بكار برده مي شد اما اكنون بوسيله قرآنيون زير سؤال رفته است. يكي از اين حزبيون در نامه اي به طرفدارانش اعلام مي دارد كه به كتاب و سنت فتوا ندهيد و به روايات استناد مكنيد و إلّا ممكن است دچار افترا در دين و خيانت به خدا و رسولش صلي الله عليه و سلم گرديد. در اين عرصه سنت بيشتر مورد بي مهري قرار گرفت؛ چيزي كه در آغاز وسيله فهم قرآن بود. به علت عدم اخذ سنت صحيح از مصادر درست آن و تنها به خاطر وجود احاديث موضوع و ساختگي كل مصادر حديثي زير سؤال رفت. مكتب قرآن كه به ناحق مدتي در اذهان مردم به عنوان اهل سنت و جماعت معروف بودند بيشترين ضربه را بر پيكره اهل سنت وارد نمودند. عقل را جايگذين نص صريح كردند و به جاي احاديث صحيح به رؤياها و خيالهاي مردي مذبذب تكيه زدند. كسي كه از مبارزه با شيوخ و اربابان دروغين دين شروع كرد ولي سرانجام از وحدت وجود محي الدين عربي و بايزيد بسطامي سر در آورد؛ از مبارزه با بهائيت منحرف و ملعون آغاز كرد و به سرانجام نفي كافر در شرايط فعلي جهان رسيد؛ از همدلي با تشيع و همگامي با آنها جهت احياي مجد اسلامي آغاز كرد و تا جايي پيش رفت كه ساحت مقدس اصحاب را نيز لگدمال و در حسينيه ارشاد تهران به معاويه رضي الله عنه و حكومت اسلامي بني اميه حمله كرد و در پايان به انفعال و دوري از سياست و نفي آن فتوا داد. براي بيداري اسلامي فعاليت خويش را شروع كرد و سرانجام كار پيروانش به برگزاري يك مراسم بدعي مولود خواني در سال ختم گرديد. از احاديث و منابع معتبر آن دوري جست اما سرانجام به دامن فلسفه و سفسطه هاي خودباختگان وادي علم رسيد؛ چنانكه هم اكنون رهروان اين مكتب به جاي تفسير و حديث، شعرهاي كاك احمد و زندگي نامه هاي گاندي و ديگران را وسيله فهم خويش قرار داده اند ولي با كمال تعجب اين همه تغييرات و انحرافات را الهام شده از رسالت صغراي پيامبر صلي الله عليه و سلم مي دانند كه كاك احمد را مأمور ابلاغ و انجام آن كرده است. حال ادعاي درس آموزيهاي حالت رؤياي ايشان از بزرگان و آمدن پيامبر در حالت بيداري پيش ايشان بماند كه همگي اين مسائل توسط پيروانش بايد گوش قبول گردد.
در آنجا يكي درس آموختم كزان يك جهان فهم آموختم؟!
صحيح بخاري و مسلم فاقد اعتبارند چون احاديث آنها هنوز مورد بازرسي و تجديد نظر هوشمندانه قرار نگرفته اند اما همه اين اباطيل را بايد شنيد و باور كرد. در نامه شماره 6 صفحه 3 مي گويد: باز تأكيد مي كنم: تا كسي در فهم قرآن به تسلط كامل نرسد(راه آن نيز تنها به وسيله فهم اشعار ايشان است) پرداختن او به حديث كاري است نامشروع، و پيرويش از حديث و فتوايش به حديث جز در مسلمات بي ادبي است نسبت به پيامبر صلي الله عليه و سلم و ممكن است خيانت هم باشد به دين، اگر كسي را واجد شرط اول يافتيد آنگاه برايش توضيح دهيد كه قبل از تعلم و تعليم و روايت هر حديث و فتوا به آن به ساير شروط بپردازد.
يكي از دوستان ما را چند سال قبل براي مناظره دعوت مي كنند. هنگام حضور به ايشان مي گويند شما چرا در مورد كاك احمد بي ادبي و گستاخي كرده ايد. ايشان هم سوگند مي خورد كه من از بكار بردن الفاظ نامناسب پرهيز كرده و انجام آن را منافي با اخلاق اسلامي مي دانم. از آنها مي خواهد اگر مدركي دارند، ارائه دهند؟ يكي از حاضران با حالت ناراضي مي گويد: شما به كاك احمد گفته ايد كه ايشان محدث نيست؟ ايشان هم در جواب مي گويد: خوب محدث نبودنش اعتقاد من است. به نظر من ايشان يك ملّا چون بقيه است و او را مجتهد يا محدث نمي دانم. در جوابش مي گويد: قسم به خدا من فقط به خاطر اينكه قاضي شرع حكومت همدان به جناب كاك احمد بي ادبي كرد همراه دوستم تا توانستيم او را زديم و حاضر به تحمل چندين سال زندان شديم، اگر شما هم فقط يك بار ديگر بگوييد كه كاك احمد محدث نيست، آنقدر با چاقو تو را مي زنم تا جان دهي.
نوشته حاضر حاصل يك سخنراني است كه محمد ناصر الدين الباني -رحمه الله- محدث بزرگ قرن بيستم آن را ايراد و بعداً چاپ شده است و چون آن را مهم يافتيم به ترجمه آن اقدام نموديم تا شايد خداوند آن را وسيله هدايت دلهاي بيمار قرار دهد. تنها هدايت از آن اوست و الله يهدي من يشاء الي صراط المستقيم.
1426ه ق.
مقدمه مؤلف
الحمد لله والصلاة والسلام على رسول الله وآله وصحبه ومن والاه. اما بعد:
اين نوشته حاصل يك سخنراني است كه قبلاً در دوحه پايتخت كشور قطر در ماه رمضان سال1392 ه ق. ايراد شده بود. بعضي از دوستان به من پيشنهاد كردند به علت اينكه وجود آن داراي فايده هاي بسياري است و همه مسلمانان به آن احتجاج دارند آن را چاپ كنم من هم به خاطر جوابگويي به آنها و همچنين براي تذكر و يادآوري و ماندگاريش در تاريخ آن را چاپ و منتشر نمودم و سرفصلهايي براي آن قرار دادم تا براي خوانندگان عزيز كمكي باشد كه به وسيله آن بتواند در صورت احتياج موضوعاتش را به ياد آورد و از پروردگار متعال خواهانم مرا از جمله مدافعان و ياري دهندگان دينش قرار دهد و بر آن ثابت قدم بدارد كه به درستي او بخشنده و نسبت به سائلين اهل فضل است.
منزلت سنت در اسلام و بيان اينكه قرآن انسان را از سنت بي نياز نمي كند
إن الحمد لله نحمده ونستعينه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا وسيئات أعمالنا من يهده الله فلا مضل له ومن يضلل فلا هادي له وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأشهد أن محمدا عبده ورسوله . ﴿ يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته ولا تموتن إلا وأنتم مسلمون ﴾ ﴿ يا أيها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحدة وخلق منها زوجها وبث منهما رجالا كثيرا ونساء واتقوا الله الذي تساءلون به والأرحام إن الله كان عليكم رقيبا ﴾ ﴿ يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله وقولوا قولا سديدا يصلح لكم أعمالكم ويغفر لكم ذنوبكم ومن يطع الله ورسوله فقد فاز فوزا عظيما ﴾.أما بعد فإن أصدق الحديث كتاب الله وأحسن الهدي هدي محمد صلى الله عليه وسلم وشر الأمور محدثاتها وكل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة وكل ضلالة في النار. و بعد:
من گمان مي كنم قادر نباشم در اين مجلس گرامي كه در آن عالمان بزرگوار و اساتيد محترم حضور دارند چيزي را بيان دارم كه آنها از لحاظ علمي نسبت به آن بي اطلاع باشند اما بر اساس حسن نيت مي خواهم كلماتي را جهت يادآوري بيان دارم و در اين كار به فرموده پروردگار تأسي مي جويم كه مي فرمايد:«وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ»[1] «تذكر بدهيد كه آن به مؤمنان نفع مي رساند.» بحث من در اين شب كه يكي از شبهاي معزز و گرامي ماه مبارك رمضان است در مورد بيان فضيلت هاي ماه رمضان و احكام آن و فضيلت قيام و برپايي آن نيست چيزي كه عادتاً اهل وعظ و ارشاد در اينگونه شبها بيان مي دارند تا به روزه داران خير و باعث جلب بركت ايشان شوند بلكه سخنراني من پيرامون يك مسئله بسيار جدي است و اصلي از اصول شريعت اسلام است و آن بيان اهميت سنت در شريعت اسلامي است.
وظيفه سنت در قرآن
همگي مي دانيد كه خداوند متعال محمد صلي الله عليه و سلم را به پيامبري برگزيد و قرآن را بر او نازل كرد و از جمله دستوراتي كه به او داد اين بود كه آن را براي مردم بيان نمايد.«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»[2] «ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه بر مردم نازل شده برايشان بيان داريد.» به باور من بيان مورد بحث در اين آيه دو نوع مي باشد:
اول اينكه: بيان كردن لفظ بر اساس همان نظمي كه دارد. بنابراين تبليغ نمودنش و رساندنش به امت همان گونه كه خداوند متعال آن را بر قلب مبارك رسول الله صلي الله عليه و سلم رساند، مقصود مي باشد. چنانكه مي فرمايد:«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ»[3] «اي رسول آنچه كه از پروردگارت بر تو نازل شده است را ابلاغ كن.» ام المؤمنين، عايشه، رضي الله عنها مي فرمايد: هركس به شما بگويد كه محمد صلي الله عليه و سلم چيزي از مسائلي كه مأمور به ابلاغ آن بود، بيان نكرده است، چنين فردي به خداوند افترا و بهتان بسته است. چنانكه مي فرمايد:«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»[4] «ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه براي مردم نازل شده برايشان بيان داريد.»[5] و در روايتي كه مسلم آورده مي خوانيم كه فرمود: اگر رسول الله صلي الله عليه و سلم از جمله مسائلي كه مأمور به تبليغ آن بود چيزي را پنهان مي كرد اين فرموده خداوند متعال در قرآن را بيان نمي داشت كه مي فرمايد:«وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ»[6] «بياد آور زماني را كه به كسي كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودي، مي گفتي: زنت را نگه دار. و از خداوند بترس. و در دل خويش چيزي را پنهان مي داشتي كه خداوند آن را آشكار نمود و از مردم مي ترسيدي در حاليكه خداوند شايسته به آن ترس است.»
دوم اينكه: بيان معني لفظ، جمله يا آيتي است كه امت به بيان معني آن احتياج دارند،كه بيشتر آن به صورت آيات مجمل و مطلق و عام آمده اند. در اين مورد سنت، مجمل را توضيح، عام را تخصيص و مطلق را مقيد مي گرداند و اينكار به وسيله گفتار رسول الله صلي الله عليه و سلم صورت مي گيرد همانگونه كه با عمل و اقرار خويش نيز به انجام اين وظيفه عمل كرده است.
سنت براي فهم قرآن لازم و ضروري است
فرموه خداوند متعال براي اين مورد مثال خوبي است:«وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا»[7] «دست مرد و زن دزد را قطع كنيد.» لفظ سارق بصورت مطلق بيان گرديده است و اين سنت است كه آن را مقيد مي گرداند و مقصود از آن كسي است كه 4/1 دينار دزدي كرده باشد. چنانكه رسول الله صلي الله عليه و سلم مي فرمايد:« لَا قَطْعَ إِلَّا فِي رُبُعِ دِينَارٍ فَصَاعِدًا»[8] (دست دزد تنها در موردي قطع مي شود كه سارق مرتكب دزديدن مالي به ارزش 4/1 دينار يا بيشتر شده باشد.) همچنين لفظ دست نيز در آيه بصورت مطلق بيان گرديده كه نحوه قطع آن را عمل رسول الله صلي الله عليه و سلم و تقريرش بيان داشته است و آن اينكه بايد دست دزد بايد از مفصل قطع شود چنانكه در كتب حديث معروف و شناخته شده است و سنت قولي منظور از دست را در آيه تيمم بيان داشته است.«فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ»[9] «دستها و صورتهايتان را مسح كنيد.» كه مراد از دست در اين آيه كف دست مي باشد. چنانكه در فرموده خودِ رسول الله صلي الله عليه و سلم كه امام احمد و شيخين از حديث عمار بن ياسر آن را استخراج كرده اند بيان داشته است چنانكه مي فرمايد:« التَّيَمُّمُ ضَرْبَةٌ لِلْوَجْهِ وَالْكَفَّيْنِ»[10] (تيمم يكبار دست بر زمين زدن براي صورت و دو كف دست است.) و حال تعدادي از آيات قرآن را برايتان بيان مي داريم كه فهم آنها بدون سنت معلوم و مشخص نمي گردد.
1. آيه«الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ»[11] «كساني كه ايمان آورده و آن را با ظلم آلوده نكردند امنيت براي آنهاست و تنها آنان هدايت يافته هستند.» اصحاب از فرموده«بِظُلْمٍ« مطلق ظلم را كه حتي شامل گناهان صغيره هم خواهد شد، فهم كردند به همين خاطر دچار مشكل شدند و عرض كردند: اي رسول خدا كداميك از ما ايمانش را با ظلم آلوده نكرده است؟ رسول الله صلي الله عليه و سلم فرمودند: آنگونه كه شما فهم كرده ايد درست نيست بلكه منظور از آن شرك است. مگر سخن لقمان را در قرآن نشنيده ايد كه مي گويد:«إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ«[12] «بدرستي كه شرك ظلم بزرگي است.» كه شيخين و ديگران آن را استخراج كرده اند.
2. آيه«وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ»[13] «هنگامي كه در زمين سفر مي كنيد اشكالي ندارد كه نمازهايتان را كوتاه نماييد در صورتي كه از كافران مي ترسيد.» ظاهر اين آيه مي رساند كه كوتاه كردن نماز در سفر مخصوص حالت ترس مي باشد و به همين دليل بعضي از صحابه از رسول الله صلي الله عليه و سلم پرسيدند: براي چه ما در حالت امنيت نمازمان را قصر مي كنيم؟ رسول الله صلي الله عليه و سلم فرمودند:« صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللَّهُ بِهَا عَلَيْكُمْ فَاقْبَلُوا صَدَقَتَهُ»[14] (بخششي از جانب خداوند است كه به شما عطا شده است شما نيز آن را قبول كنيد.)
3. آيه«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ»[15] «گوشت مردار و خون بر شما حرام شده است.» سنت قولي رسول الله صلي الله عليه و سلم آن را بيان داشته است كه مردار ملخ و ماهي و از خون، جگر و طحال حلال مي باشند و فرموده است:« أُحِلَّتْ لَنَا مَيْتَتَانِ وَ دَمَانِ َالْجَرَادُ و الْحُوتُ وَ الْكَبِدُ وَ الطِّحَالُ»[16]
4. آيه«قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ»[17] «بگو در آنچه به من وحي شده كه نمي يابم چيزي بر خورنده آن حرام باشد جز اينكه مردار يا خون خارج شده از بدن حيوان به هنگام سربريدن يا گوشت خوك كه بدرستي نجس است، باشد يا اينكه از راه گناه بدست آيد چنانكه در هنگام ذبح آن نام غير خدا را بر آن برده شود.» بعداً سنت چيزهاي بسياري را كه در اين آيه موجود نيست را حرام كرد. چنانكه در حديث آمده كه فرمود:« كُلِّ ذِي نَابٍ مِنْ السِّبَاعِ وَعَنْ كُلِّ ذِي مِخْلَبٍ مِنْ الطَّيْرِ حَرَام»[18] (خوردن هر جانور درنده كه دندان نيش دارد و هر پرنده اي كه چنگ و ناخن دارد، حرام است.) همچنين احاديث ديگري در اين زمينه موجود هستند كه خوردن اينها را حرام مي داند. چنانكه در روز خيبر رسول الله صلي الله عليه و سلم فرمود:« إِنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يَنْهَيَانِكُمْ عَنْ الْحُمُرِ الْإِنْسِيَّةِ فَإِنَّهَا رِجْسٌ»[19] (خداوند و رسولش شما را از خوردن گوشت الاغ اهلي نهي مي كنند به درستي كه آن كثيف مي باشد.)
5. آيه«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ»[20] «بگو چه كسي زينت و روزيي را كه خداوند براي بندگانش از زمين در آورده حرام كرده است.» سنت برايمان روشن كرده است كه بعضي از زينتها حرام هستند چنانكه از رسول الله صلي الله عليه و سلم ثابت است كه روزي پيش اصحاب آمد در حاليكه در دست يكي از اصحابش حرير و در دست ديگرش طلا بود سپس فرمود:« هَذَانِ حَرَامٌ عَلَى ذُكُورِ أُمَّتِي وَ حل لاناثهم»[21] (اين دو بر مردان امت من حرام ولي بر زنان حلال است.)
احاديث به اين مضمون در صحيحين و كتابهاي حديثي ديگر بسيارند و پيش اهل علم در حديث و فقه مثالهاي متعددي در اين زمينه وجود دارد. برادران گرامي از آنچه گذشت اهميت سنت در شريعت اسلام معلوم گرديد و هنگامي به همين احاديث كه ذكر گرديدند غير از آن چيزهايي كه بيان نشد بنگريم به يقيين خواهيم دانست كه براي فهم قرآن كريم چاره و راهي جز از طريق سنت نداريم.
در مثال اول اصحاب اينگونه فهم كردند كه منظور از ظلم ارتكاب هر نوع معاصي است در حاليكه آنها همانگونه كه ابن مسعود رضي الله عنه مي گويد، هستند:»أفضل هذه الأمة أبرها قلوبا وأعمقها علما وأقلها تكلفا» (بهترين افراد اين امت هستند دلهايشان از همه دلها بهتر و از لحاظ علمي از همه ژرف انديش ترند و تكلف و خود خواهيشان از همه كمتر است.) ولي با اين حال در فهم اين آيه دچار اشتباه شدند و اگر پيامبر صلي الله عليه و سلم اشتباه آنها را در فهم آيه تصحيح و آنها را راهنمايي نمي كرد و منظور از ظلم را كه شرك است بيان نمي فرمود ما نيز از آنها در خطا پيروي مي كرديم اما پروردگار متعال به وسيله ارشاد و راهنمايي هاي رسول الله صلي الله عليه و سلم ما را از آن خطا مصون نمود. در مثال دوم اگر حديث مذكور نبود در صورت عدم خوف همانگونه كه بعضي از اصحاب نيز اينگونه فهم كردند در سفر با حالت گمان و دو دلي نماز قصر را در صورت نبودن خوف بجا مي آورديم همانگونه كه ظاهر آيه نيز بر اين دلالت دارد ولي هنگامي كه قصر نماز پيامبر در هنگام سفر و در آرامش مشاهده گرديد شك و دو دلي زايل گرديد. در مثال سوم اگر حديث مذكور نبود پاكيهايي را كه خداوند برايمان حلال كرده است چون ملخ و ماهي و جگر و طحال را بر خود حرام مي كرديم. در مثال چهارم اگر احاديث را كه بعضي ذكر كرده اند نبود چيزهايي را كه خداوند بر ما حرام كرده بر خود حلال مي كرديم كه از آن جمله درندگان و پرندگان داراي چنگ و ناخن مي باشند. و به همين صورت در مثال پنجم اگر آن احاديث نبود ما چيزهايي را كه به فرموده رسول الله صلي الله عليه و سلم بر ما حرام كرده بود چون طلا و حرير بر خود حلال مي كرديم. از اينجاست كه بعضي از سلف گفته اند كه سنت بر قرآن حاكم است و بر او قضاوت مي نمايد.»السنة تقضي على الكتاب».
گمراهي كساني كه به واسطه قرآن خود را بي نياز از سنت مي دانند
با كمال تأسف در ميان بعضي از مفسرين و نويسندگان معاصر كساني يافت مي شوند كه خوردن حيوانات درنده و پوشيدن طلا و لباس حرير را جايز مي دانند و در اين كار تنها بر قرآن اعتماد مي نمايند. در زمان فعلي جماعتي وجود دارند كه به قرآنيون مشهورند و قرآن را بر اساس هواها و عقلهاي فاسدشان بدون كمك گرفتن از سنت صحيح تفسير مي كنند و سنت نزد آنها تبعيت از هواهايشان مي باشد. اگر سنت موافق هواهاي آنان باشد بر مي گيرند و در غير اين صورت با آن مخالف كرده و پشت سر مي اندزند. رسول الله صلي الله عليه و سلم در فرموده خويش به اين طايفه اشاره نموده و مي فرمايد:« لَا أُلْفِيَنَّ أَحَدَكُمْ مُتَّكِئًا عَلَى أَرِيكَتِهِ يَأْتِيهِ أَمْرٌ مِمَّا أَمَرْتُ بِهِ أَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ فَيَقُولُ لَا أَدْرِي مَا وَجَدْنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ اتَّبَعْنَاهُ»[22] (كسي از شما را نمي يابم در حاليكه بر جاي خود نشسته و تكيه زده است هنگامي كه امر يا نهي من در مورد چيزي به او مي رسد آنگاه بگويد: من نمي دانم. آنچه را كه در كتاب خدا يافتيم پيروي مي كنيم.) و در روايت ديگري آمده« مَا وَجَدْنَا فِيهِ مِنْ حَرَامٍ حَرَّمْنَاهُ أَلَا وإِنِّي أُوتِيتُ الْكِتَابَ وَمِثْلَهُ مَعَهُ» (هر چه را ديديم حرام است حرام مي كنيم آگاه باشيد به من قرآن و مانند آن داده شده است.) و در روايت ديگري آمده است:« أَلا إِنَّ مَا حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِثْلُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ» (آگاه باشيد آنچه را كه رسول الله صلي الله عليه و سلم حرام كرده مانند آن چيزي است كه خداوند حرام نموده است.)
از اين گذشته با كمال تأسف در مورد بعضي از نويسندگان فاضل نيز ديده شده كه كتابي را در شريعت اسلام و يا در عقيده اسلام تأليف كرده ولي در مقدمه اش بيان داشته كه براي نوشتن كتاب از مرجعي جز قرآن استفاده نكرده اند. اين حديث صحيح با دلايل قاطع ما را راهنمايي مي كند كه شريعت اسلام تنها قرآن نيست بلكه قرآن و سنت با هم هستند هركس به يكي از آن دو تمسك جويد به هيچكدام متمسك نشده است چون هر كدام از آنها ما را به ديگري راهنمايي مي كند همانگونه كه خداوند متعال مي فرمايد:«مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ»[23] «هركس از رسول اطاعت كند از الله اطاعت كرده است.» و مي فرمايد:«فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا»[24] «قسم به پروردگارت ايمان نمي آورند تا تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حكمي كه كرده اي در دلهايشان احساس ناراحتي نكنند و كاملاً سر تسليم فرود آورند.» و باز مي فرمايد:«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا»[25] «هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و فرستاده اش به كاري دستور دهند، براي آنان در كارشان اختياري باشد و هركس خدا و رسولش را نافرماني كند قطعاً دچار گمراهي آشكاري گرديده است.» و مي فرمايد:«وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»[26] «هر آنچه را كه رسول الله صلي الله عليه و سلم بريتان آورد بگيريد و از هر چه بر حذرتان داشت از آن دوري جوييد.» به همين دليل چيزي را كه از ابن مسعود رضي الله عنه ثابت است مرا خوشحال كرد و آن اين است كه زني پيش او آمد و به ايشان گفت: آيا شما همان كسي هستيد كه لعن مي كنيد آنهايي را كه ابروها را باريك مي كنند يا برايشان باريك مي شود، كساني را كه خال مي كوبند يا برايشان خال كوبيده مي شود و ...؟ گفت: آري. آن زن بيان داشت كه من كتاب خدا را از اول تا آخر خوانده ام ولي آنچه را كه تو مي گويي در آن نيافتم. ابن مسعود جواب دادند: اگر مي خوانديد آن را مي يافتيد، آيا اين آيه قرآن را خوانده ايد كه مي فرمايد:«وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»؟ آن زن در جواب گفت: آري. آنگاه ابن مسعود رضي الله عنه گفت: من خودم از رسول الله صلي الله عليه و سلم شنيدم كه مي گفت:« لَعَنَ اللَّهُ … وَالنَّامِصَاتِ …»[27] (خداوند كساني را كه ابروها را باريك مي كنند لعنت كند و ....)
براي دانستن قرآن تنها دانستن لغت عربي كافي نيست
از آنچه گذشت واضح و آشكار گرديد طوري مجالي را باقي نگذاشت تا فردي هر چند عالم به لغت و زبان عربي و قواعد آن باشد بتواند مدعي فهم قرآن بدون درخواست كمك از سنت قولي و عملي رسول الله صلي الله عليه و سلم باشد چون او نمي تواند در لغت از اصحاب رسول الله صلي الله عليه و سلم كه قرآن به زبان آنها نازل شده عالمتر باشد در حاليكه در زمان آنها زبان عربي بوسيله زبانهاي بيگانه و عاميانه و لهجه هاي متعدد آميخته نشده بود علي رغم اين اوصاف اصحاب در فهم آيات كه در بالا ذكر گرديد آنگاه كه بر فهم خويش از لغت عربي تكيه كردند دچار اشتباه شدند، از آن گذشته كسي كه عالم به سنت است به نسبت كسي كه به آن جاهل است شايسته تر به فهم قرآن و درك احكام آن مي باشد ولي از كسي كه به آن اهميتي نمي دهد و هيچ توجهي به آن ندارد چه انتظاري بايد داشت؟ بنابراين از جمله قواعدي كه اهل علم بر آن اتفاق دارند اين است كه قرآن را بوسيله قرآن و سنت تفسير كنند[28] بعد از آن بوسيله گفتار اصحاب و الي آخر....
از اينجا گمراهي عالمان علم كلام در قديم و جديد هنگامي كه با سلف رضي الله عنهم در عقائدشان به مخالفت برمي خيزند روشن مي گردد، همه اينها به خاطر دروي ايشان از سنت و شناخت آن و حاكم كردن عقلها و هواهايشان در آيات صفات و مسائل ديگر مي باشد. چه زيباست آنجا كه در شرح عقيده طحاويه ص212 چاپ چهارم آمده است:" چگونه كسي در مسائل اصول دين سخن مي راند در حاليكه آن را به جاي قرآن و سنت از سخنان اين و آن مي گيرد؟ هر چند خودش گمان كند آن را از كتاب خدا گرفته است. در حاليكه تفسير كتاب خدا را از سنت رسول الله صلي الله عليه و سلم بر نمي گيرد و اصلاً توجهي به آن ندارد و به آنچه اصحاب و تابعين گفتند و از طريق راويان عادل و با انتخاب عالمان حديث به ما رسيده ارجي نمي نهند در حاليكه آنها نه تنها لفظ قرآن را بلكه نظم و معناي آن را نيز به ما رساندند و چون كودكان قرآن را نياموختند بلكه آن را همراه معاني فرا گرفتند؛ هركس راه آنها را ادامه ندهد و به آن وارد نشود بر اساس رأي و نظر خويش سخن گفته است و هركس بر اساس رأي خويش و بر اساس آنچه كه گمان مي كند دين خداست سخن براند، آن را از كتاب خدا دريافت نداشته است. هر چند به حق اصابت كند باز هم گناهكار است ولي در صورت دريافت آن از كتاب و سنت هر چند دچار اشتباه گردد مأجور خواهد بود اما در صورت رسيدن به حق اجر و پاداش او دو چندان مي گردد." سپس در ص217 مي گويد:" واجب است كه خود را كاملاً تسليم رسول الله صلي الله عليه و سلم نموده و به دستوراتش گردن نهاده و به خبري كه داده است اذعان كنيم و بدون هر گونه معارضه اي بوسيله خيالات باطل كه چه بسا آن را معقولات مي ناميم سخنش را تصديق نماييم و بر راهش شبهه اندازي نكنيم و در آن شك ننماييم و رأي و نظر ديگران را بر آن ترجيح ندهيم و او را حاكم قرار داده و خود را تسليم او گردانيم و در مقابل فرمانش اهل اطاعت و انقياد باشيم. همانگونه كه خداوند سبحان را در عبادت، خضوع، ذلت، رجوع و توكل تنها مي دانيم." خلاصه كلام اينكه بر مسلمانان واجب است كه در بين قرآن و سنت از جهت واجب بودن عمل به آن و دريافت مسائل از آنها و برپا نمودن شريعت بر اساس آنها، فرقي قرار ندهند و اين ضمانت عدم انحراف به چپ و راست و عدم بازگشت به جاهليت و گمراهي است. همانگونه كه رسول الله صلي الله عليه و سلم آشكارا اين را بيان مي دارد:« تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ و لن يتفرقا حتى يردا على الحوض»[29] (دو چيز را در ميان شما جا مي گذارم تا زماني كه به آن دو چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد كه آن كتاب خدا و سنت من است. اين دو از هم جدا نمي شوند تا زمانيكه بر بالاي حوض كوثر به من ملحق مي گردند.)
يك آگاهي مهم
بعد از اين اطلاع رساني و توضيحات مي گويم: سنتي داراي آن همه اهميت در شريعت است كه از راه علمي و با سند صحيح و شناخته شده نزد اهل علم به حديث و رجال ثابت باشد و منظور از آن چيزي نيست كه در داخل كتابهاي مختلف اعم از تفسير، فقه، ترغيب، ترهيب و كتابهاي اخلاق و موعظه موجود است چون در آنها بسياري از احاديث ضعيف و منكر و موضوع وجود دارد حتي چيزهاي موجودند كه اسلام از آنها بري است مثل حديث هاروت و ماروت و قصه غرانيق كه اينجانب به صورت خاص در موردش رساله اي دارم و به چاپ هم رسيده است[30] كه تعداد زيادي از آنها را در كتابي ضخيم تحت نام" سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة "گردآوري كرده ام و تا كنون تعداد احاديث آن به چهار هزار حديث مي رسد[31] كه در اين بين احاديث ضعيف و موضوع قرار دارند كه تا كنون 500 عدد آن به چاپ رسيده است.
بر اهل علم خصوصاً آنهايي كه فقه و فتواهايشان منتشر مي گردد واجب است كه در استدلال به حديث تنها بعد از اطمينان از ثبوتش استناد كنند. چون در حقيقت در كتابهاي فقهي كه عادتاً به آن مراجعه مي شود از احاديث واهي و منكر كه فاقد اصلي نزد اهل علم مي باشند انباشته گرديده اند.
اينجانب به نظر خويش كار مشروع و مهمي را شروع كرده ام و بسيار براي كساني كه مشغول به فقه مي باشند مثمر ثمر است كه آن"الأحاديث الضعيفة والموضوعة في أمهات الكتب الفقهية "نام نهاده ام كه از جمله آنها عبارتند از:
1- الهداية للمرغيناني در فقه حنفي .
2- المدونة لابن القاسم در فقه مالكي .
3- شرح الوجيز للرافعي در فقه شافعي .
4- المغني لابن قدامة در فقه حنبلي .
5- بداية المجتهد لابن رشد الأندلسي در فقه مقارن.
اما متأسفانه برايم مقدور نگرديد كه آن را به سرانجام برسانم چون مجله"الوعي الإسلامي الكويتية "كه وعده داده بود آن را منتشر كند و پيمان هم بسته بود، وقتي مطلع شدم ديدم آن را منتشر نكرده است.
هر چند آن فرصت از دست رفت ولي شايد اگر خدا بخواهد در مناسبت ديگري به آن توفيق يابم كه براي برادرانم كه به فقه مشغولند منهج علمي دقيقي را بنيان نهم كه آنها را كمك و مساعدت نمايد و راه شناخت درجه حديث را بوسيله رجوع به مصادري از كتب حديث كه چاره اي از رجوع به آن نيست آسان گردانم چيزي كه مي بايد به آن اعتماد كرد و توفيق انجام هر كاري در دست خداوند است.
ضعف حديث معاذ و آنچه موجب ناپسندي آن است
قبل از پايان سخنانم به لازم مي دانم كه برادران حاضر را متوجه حديثي كنم كه به ندرت اتفاق مي افتد كتابي در اصول خالي از استناد به آن باشد اين حديث از لحاظ سند ضعيف است و با آنچه كه ما در اينجا سخن را به آن ختم كرديم در تعارض است كه آن همانا جايز نبودن جدايي بين كتاب و سنت در تشريع و واجب بوجود استناد به هر دوي آنها با هم مي باشد. اين حديث، حديث معروف معاذ بن جبل رضي الله عنه مي باشد كه رسول الله صلي الله عليه و سلم هنگام فرستادنش به يمن از او مي پرسد: به چه چيز حكم مي كني؟ گفت: به كتاب خدا. آنگاه پيامبر فرمود: اگر در آن نيافتي؟ گفت: به سنت رسول خدا حكم مي كنم. فرمود: اگر باز هم نيافتي؟ گفت: اجتهاد مي كنم و به دنبال چيز ديگري نمي گردم. سپس رسول الله صلي الله عليه و سلم فرمود: حمد و ثنا براي خداوندي كه فرستاده رسولش را براي آنچه كه رسول الله دوست دارد موفق داشت.
در مورد ضعف اسناد آن هم اكنون فرصت بيانش نيست. اينجانب بصورت شفاف آن را در كتاب "سلسلة الاحاديث الضعيفية " بيان كرده ام[32]، در اينجا همين اندازه كافي است كه بگويم امير المؤمنين در حديث، امام بخاري در مورد آن مي گويد:"حديث منكر است."
هم اكنون برايم جايز است كه در صدد تعارض كه به آن اشاره كردم، برآيم. اين حديث معاذ براي حاكم در حكم كردن روشي را بنيان مي نهد كه داراي سه مرحله است كه تنها زماني مي تواند با رأي حكم كند كه در سنت چيزي نيابد و در مورد سنت نيز تنها زماني مي تواند به آن حكم كند كه در قرآن چيزي نيابد. اين امر در مورد رأي، منهج و روش پسنديده و صحيح نزد عموم علماء مي باشد و به همين خاطر گفته اند:" إذا ورد الأثر بطل النظر "(وقتي اثر آمد نظر باطل مي گردد.) ولي به نسبت سنت، صحيح نيست چون سنت حاكم بر قرآن و بيان كننده آن است، با اين وصف واجب است در مورد حكمي در سنت بحث و جستجو گردد هر چند ظن و گمان وجودش در قرآن باشد چون همانطور كه بيان شد سنت با قرآن چون رأي با سنت نيست، اينگونه نيست و باز هم تكرار مي كنم اينگونه نيست بلكه واجب است كتاب و سنت به عنوان يك مصدر واحد كه فاقد هرگونه جدايي در بين خويش مي باشند تلقي شوند چنانكه در فرموده خويش رسول الله صلي الله عليه و سلم به آن اشاره مي نمايد:« أَلَا وإِنِّي أُوتِيتُ الْكِتَابَ وَمِثْلَهُ مَعَهُ » (آگاه باشيد به من قرآن و مانند آن داده شده است.) يعني سنت. و چنانكه مي فرمايد:« لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[33] (از هم جدا نمي شوند تا زمانيكه بر روي حوض كوثر به من ملحق مي گردند.) اين جدايي كه در حديث معاذ از آن بحث شد، صحيح نيست چون مي رساند كه قابل تفريق و جدايي هستند و چنانكه بحث شد سخني باطل و ناروا است.
اين همان چيزي است كه مي خواستم نسبت به آن شما را مطلع گردانم در صورتي كه حق باشد از آن خداوند است و اگر خطا رفته باشم از جانب من است. از خداوند متعال خواهانم كه من و شما را از خطا و گمراهي و هر آنچه كه مورد رضايش نيست، مصون بدارد.
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين
تأليف: ناصر الدين الباني - رحمه الله –
مترجم:عبدالهادی
[1] ذاريات55
[2] نحل44
[3] مائده67
[4] نحل44
[5] شيخين آن را روايت كرده اند.
[6] احزاب37
[7] مائده38
[8] شيخين آن را روايت كرده اند.
[9] نساء43
[10] رواه ترمذي
[11] انعام82
[12] لقمان13
[13] نساء101
[14] مسلم
[15] مائده3
[16] أخرجه البيهقي وغيره مرفوعا وموقوفا وإسناد الموقوف صحيح وهو في حكم المرفوع لأنه لا يقال من قبل الرأي
[17] انعام145
[18] شيخين وفي الباب أحاديث أخرى في النهي عن ذلك
[19] شيخين
[20] اعراف32
[21] اخرجه حاكم و صححه
[22] ترمذي
[23] نساء80
[24] نساء65
[25] احزاب36
[26] حشر7
[27] متفق عليه
[28] بدين شيوه نقل نشده همانگونه كه نزد بيشتر اهل علم به اين شيوه تقسيم نگرديده است: يعني ابتدا قرآن به وسيله قرآن تفسير گردد و اگر ممكن نشد سپس بوسيله سنت تفسير شود همانگونه كه در آخر اين رساله در حديث معاذ رضي الله عنه خواهد آمد
[29] رواه مالك بلاغا والحاكم موصلا بإسناد حسن
[30] اسم آن" نصب المجانيق في نسف قصة الغرانيق " چاپ المكتب الإسلامي مي باشد
[31] كه در حال حاضر زيادتر از پنج هزار حديث مي باشد كه اگر خدا بخواهد بزودي منتشر مي شود
[32] شماره 885 از سلسه احاديث مذكور
[33] رواه ترمذي و احمد
800x600
بسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ