تفسیر قرآن کریم سوره بقره آیات(243 الی 246)
تفسیر قرآن کریم سوره بقره آیات(243 الی 246)
ﮙ ﮚ ﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﮟﮠ ﮡ ﮢ ﮣ ﮤ ﮥ ﮦ ﮧ ﮨ ﮩ ﮪﮫ ﮬ ﮭ ﮮ ﮯ ﮰ ﮱ ﯓ ﯔ ﯕﯖ ﯗ ﯘ
«آيا از» حال «كساني كه هزارانهزار بودند و از بيم مرگ از خانه و كاشانه خودخارج شدند، خبر نيافتي؟» ابنعباس ميگويد: «آنان چهارهزار تن بودند كه از طاعون فرار نموده و گفتند: به سرزميني ميگريزيم كه در آن از مرگ خبري نباشد...» «پس خداوند» به امر تكويني خود «به آنان گفت: بميريد» و همه مردند «سپس آنان را زنده كرد» بعد از هشت روز يا بيشتر؛ به دعاي پيامبرشان كه گويند؛ نام او «حزقيل» بود، پس روزگاري زندگي كردند، در حالي كه نشان مرگ برآنان نمودار بود و آمده است كه هيچ جامهاي را نميپوشيدند مگر اين كه به شكلكفن بر ميگشت.
ابنكثير در بيان داستان اين گروه ميگويد: «بيش از يكتن از سلف نقلكردهاند كه اين گروه، اهالي شهري در زمان بنياسرائيل بودند كه گرفتار طاعونيسخت شدند، پس گريزان از مرگ به بيابان زدند و در وادي فراخي فرود آمدند و چنان بسيار بودند كه كران تاكران وادي را پر كردند. در اين هنگام،خداوند به سوي آنان دو فرشته فرستاد، آنگاه يكي از آن دو فرشته از فرودست وادي و ديگري از فراز آن بانگي مرگبار در دادند كه بر اثر آن همه بهيكباره چون مرگ يكتن مردند و بعد از مرگشان مردم دورادورشان را ديواركشيدند و به مرور زمان اجسادشان پراكنده و پوسيده شد. چون روزگاري دراز براين واقعه گذشت، پيامبري از پيامبران بنياسرائيل بهنام «حزقيل» بر گورستان آنها گذشت، در اين اثنا از خداي عزوجل درخواست كرد تا آنان را به دست وي زندهگرداند، خداي متعال اين درخواست وي را اجابت كرد و به او دستور داد تا بگويد: هان اي استخوانهاي پوسيده! خداوند به شما فرمان ميدهد كه فراهمآييد. پس استخوانهاي اجساد به همديگر پيوستند. سپس به او دستور داد تا چنينندا دردهد: اي استخوانها! خداوند به شما فرمان ميدهد تا گوشت و عصب وپوست را بر خود بپوشانيد. آنگاه - در حالي كه آن پيامبر شاهد صحنه بود - چنين شد. سپس به وي دستور داد تا ندا كند: هان اي ارواح! خداوند به شما فرمان ميدهد كه هر روحي به همان جسد مقرر خويش كه او را زنده و شاداب ميساخت، برگردد. در اين هنگام همه آنان زنده برپا ايستادند، در حالي كه نظاره ميكردند و ميگفتند: «سبحانك لا إله إلا أنت». كه زندهگردانيدن مجدد ايشان، دليلي قاطع بر وقوع معاد جسماني در روز قيامت است.
«آري، خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است» و از جمله فضل و بخششوي، زنده كردن اين گروه بود «ولي بيشتر مردم» كه همانا كافران هستند «سپاسنميگزارند» اين فضل و بخشش را. آری! بخشش و فضل خداوند متعال بر اينگروهي كه از ترس مرگ گريختند، زندهساختن مجددشان بود تا درس عبرت بگيرند و بدانند كه ترس از مرگ، راه نجات از آن نيست، اما فضل خداوند برمخاطبان اين آيه، ارشادشان بهسوي انديشيدن و عبرت گرفتن از داستان اين گروه است تا بدانند كه خداوند متعال بر هر كاري قادر است و بدانند كه پرهيز و احتياط نميتواند راه را بر قدر ببندد.
هدف از بيان اين داستان، تشجيع و ترغيب مسلمين بر جهاد است، با دادن اين پيام به ايشان كه: حذر كردن از مرگ و ترك جهاد به خاطر آن، نجات دهنده ازمرگ نيست، چنانچه خداوند مرگ انسان را اراده كرده باشد.
ﯙ ﯚ ﯛ ﯜ ﯝ ﯞﯟ ﯠ ﯡ ﯢ
«و در راه خدا كارزار كنيد و بدانيد كه خداوند شنواي داناست» و از مرگ نترسيد كه جهاد عامل مرگ نيست، بلكه جهاد براي امت اسلامي حياتبخش است. علما گفته اند: بايد دانست كه عمر، سرنوشت، بليات و امراض، همه به دست بلا كيفخداوند متعال است و ايمان به اين امر واجب ميباشد، ولي از آنجا كه مقدرات براي ما شناخته شده نيست، لذا جايز است تا به منظور نگهداشت خويش ازناخوشيها، به اسباب متوسل شويم، از اشياي ترسناك قبل از هجوم آنهابپرهيزيم، و از قراردادن خويش در معرض خطر نابودي احتياط كنيم، اما اگر بهرغم به كار بستن وسايل و گرفتن احتياط، بنده دچار بلا و مصيبتي شد، بايد صبر وشكيبايي را از دست ندهد. در حديث شريف آمده است كه رسول خداص مردم سرزمين طاعون زده را از بيرون آمدن از آن به قصد فرار و مردم خارج از آن منطقه را از ورود به آن منع كردند.
ﯣ ﯤ ﯥ ﯦ ﯧ ﯨﯩ ﯪ ﯫ ﯬ ﯭﯮ ﯯ ﯰ ﯱ ﯲ ﯳ ﯴ
بعد از آن كه خداي سبحان به جهاد امر كرد، اينك به انفاق مال در راه خويش نيز دستور ميدهد زيرا جهاد نياز به امكانات مالي دارد: «كيست آن كه به خدا وام دهد وامي نيكو؟» يعني: به طيب خاطر و بدون فشار و آزار و منتي. وام دادن به خدا مثلي است براي تقديم عمل نيكي چون انفاق مال، كه انجامدهنده آن سزاوار ثواب ميشود و ازجمله، انفاق آن سبب ميشود:«تا خدا آن را براي او چند برابر بيفزايد» يعني: در آن رشد و فزوني و بركت عنايت كند تا بدانجا كه از ده تا بيشتر از هفتصد برابر اصل خود گردد«و خداست كه» در روزي بندگان «قبض» پديد ميآورد؛ براي ابتلايشان «و بسط پديد ميآورد» براي امتحانشان. قبض: تنگي و كم ساختن رزق و بسط: گشايش و وسيعساختن آن است. اينخود، هشداري است براين كه: هر كس به هنگام بسط و گشايش روزي بخلورزد، نزديك است كه كار بر وي به قبض دگرگونه شود «و بهسوي او بازگردانده ميشويد» اي بندگان، پس شما را در قبال آنچه كه در راه وي تقديم كردهايد، پاداش ميدهد و اگر هم بخل ورزيده باشيد، شما را مجازات ميكند. ابنزيدميگويد: «خداوند متعال از روي امتحان بر تو گشايش پديد ميآورد، درحاليكه تو بيرون رفتن به جهاد را نميپسندي و به زمين سنگيني ميكني و او بر ديگري تنگ و سخت ميگيرد، در حاليكه مشتاق و سبكبال براي جهاد است، پس آنچه در دست داري بيرون افگن كه فقط اين دستگير تو خواهد بود».
مفسران در بيان سبب نزول آيه كريمه روايت كردهاند: چون آيه ﴿ﭽ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂﮃ ﮄ ﮅ ﴾ «بقره/261» نازل شد، رسول خداصچنين دعا كردند: «رب زد امتي: خدايا براي امت من بيفزاي»، آنگاه اين آيه كريمه نازل شد. بنابراين، اين آيه كريمه در نزول متأخر ولي در تلاوت، مقدم است.
علما دربيان احكام گفتهاند: به وامدادن پول، حبوبات، خوراكيها و حيوانات جايز است و بر عهده وام گيرنده باز گرداندن همانند آن چيزي است كه وام گرفتهاست. همچنين مسلمين اجماع دارند بر اين كه قراردادن شرط افزودن در مقدار وام به هنگام بازيافت آن - ولو به مقدار يك حبه - ربا است و حرام ميباشد.
ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖﭗ ﭘ ﭙ ﭚ ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠﭡ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥﭦ ﭧ ﭨ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ ﭮ ﭯﭰ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵ ﭶ ﭷ ﭸ ﭹ ﭺ ﭻ ﭼ ﭽﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆﮇ ﮈ ﮉ ﮊ ﮋ
آنگاه خداوند متعال بعد از بيان داستان گذشته، اين داستان را براي تشويق وترغيب مؤمنان بر جهاد و براي بيان اين حقيقت كه جهاد در امتهاي پيشين هممطلوب و مشروع بوده است، مطرح ميكند: «آيا از» حال و داستان «ملاء از بنياسرائيل پس از» درگذشت «موسي خبر نيافتي» ملأ: سران و اشرافند. اينداستان، ناظر بر دوراني است كه بنياسرائيل بعد از حضرت موسيu به چنگال ستمگران (قوم عمالقه) گرفتار شدند و مدتي طولاني تحت ستم آنان بهسر برده از ديار و كاشانه خويش بيرون رانده شدند «آنگاه كه به پيامبرشان» كه گفتهميشود، شمويل[13] بود «گفتند: پادشاهي براي ما بگمار» كه بر گرد او جمع شويم و به رأي و انديشه او عمل كنيم «تا در راه خدا» همراه با او «پيكار كنيم. آن پيامبرگفت: اگر جنگيدن بر شما مقررگردد، چه بسا پيكار نكنيد، گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم با آن كه ما از ديارمان رانده» و از زنان «و از فرزندانمان جدا ساخته شدهايم» باكشتهشدن و به اسارت در آمدن زنان و فرزندانمان به وسيله قوم جالوت، لذا با وجود اقتضاي جنگيدن با قوم جالوت، هيچ مانعي فراروي اين امر كه پيكار كنيم وجود ندارد «پس چون جنگ بر آنان فرض شد، همگي» بهدليل سستي در اراده وتصميم و اضطراب در نيتها؛ «پشت كردند» از جنگ «جز شمار اندكي از آنان» آنان همانهايي بودند كه با طالوت از رودخانه عبور كردند. به قولي: شمار آنان بهتعداد اهل بدر - سيصد و سيزده تن - بود «و خداوند به حال ستمگران داناست» پس آنان را در برابر ترك جهاد كه ستمي آشكار است، مجازات ميكند.