تفسیرقرآن کریم سوره بقره آیات (100 الی 102)

Free Image Hosting pictures upload


ﯗ ﯘ ﯙ ﯚ ﯛ ﯜﯝﯞ ﯟ   ﯠ ﯡ ﯢ

ابن‌كثير در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ چنين‌ نقل‌ مي‌كند: رسول‌ خداص پيماني‌ راكه‌ در تورات‌ در ارتباط با تصديق‌ پيامبر آخرالزمان‌ از يهوديان‌ گرفته‌ شده‌ بود به‌ياد آنان‌ آوردند، اما مالك‌ بن‌ صيف‌ يهودي‌ گفت: به‌ خدا سوگند كه‌ در ارتباط بامحمدص از ما هيچ‌ پيماني‌ گرفته‌ نشده‌ است‌! پس‌ خداونددر رد اين‌ سخن ‌آنان‌ نازل‌ فرمود: «چرا هرگاه‌ پيماني‌ بستند، گروهي‌ از آنان، آن‌ را شكستند» يعني: آن‌ پيمان‌ را دور افگنده‌ و زيرپا نهادند؟ «آري، بيشتر آنان‌ ايمان‌ نمي‌آورند» حسن‌بصري: مي‌گويد: «قطعا هيچ‌ عهد و پيماني‌ را سراغ‌ نداريم‌ كه‌ يهوديان‌ به‌آن‌ متعهد شده‌ باشند و بعدا آن‌ را نشكسته‌ و پشت‌سر نينداخته‌ باشند، امروز عهدي‌ مي‌بندند و فردا آن‌ را مي‌شكنند»[3].

 

ﯣ ﯤ ﯥ ﯦ ﯧ ﯨ  ﯩ ﯪ ﯫ ﯬ ﯭ ﯮ ﯯ ﯰ ﯱ  ﯲ ﯳ ﯴ ﯵ ﯶ  ﯷ  ﯸ ﯹ

«و چون‌ پيامبري‌» يعني: حضرت‌ محمدص «از سوي‌ خداوند به‌ نزد آنان‌آمد كه‌تصديق‌كننده‌ حقانيت‌ كتابشان‌ بود، گروهي‌ از اهل‌ كتاب‌» يعني: يهوديان‌ كه‌خداوند به‌ آنان‌ كتاب‌ داد و با آن‌ گراميشان‌ داشت‌؛ «كتاب‌ الهي‌» يعني: تورات‌ «را پشت‌ سر افگندند» زيرا وقتي‌ به‌ رسول‌ خداص و قرآن‌ نازل ‌شده‌ برايشان‌ كفر ورزيدند - بعد از آن‌ كه‌ خداوند از آنان‌ در تورات‌ پيمان‌ گرفت‌ كه ‌آن‌ حضرت‌ص را تصديق‌ و پيروي‌ نمايند و حتي‌ اوصافشان‌ را نيز برايشان‌ بيان‌داشت‌ - ديگر اين‌ كفر و انكارشان، در واقع‌ به‌ معناي‌ پشت‌ سرافگندن‌ تورات‌ و رد و انكار آن‌ نيز هست‌ «چنان‌كه‌ گويي‌» حقيقت‌ را «نمي‌دانند» يعني: رفتارشان‌ چون‌ رفتار كسي‌ است‌ كه‌ گويي‌ هيچ‌ نمي‌داند كه‌ چه‌ خبر است‌ و چه‌ مي‌كند.

 

ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖﭗﭘ ﭙ ﭚ  ﭛ ﭜ ﭝ  ﭞ ﭟ ﭠ  ﭡ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥ ﭦ ﭧ ﭨﭩ  ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ ﭮ ﭯ ﭰ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴﭵ  ﭶ ﭷ ﭸ ﭹ ﭺ ﭻ ﭼ ﭽﭾ  ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇﮈ ﮉ  ﮊ ﮋ ﮌ ﮍﮎ ﮏ ﮐ ﮑ ﮒ  ﮓ ﮔ ﮕ ﮖ ﮗ ﮘﮙ ﮚ ﮛ ﮜ ﮝ  ﮞﮟ ﮠ ﮡ ﮢ ﮣ

«و از آنچه‌ شياطين‌» انس‌ و جن‌ «در روزگار سلطنت‌ سليمان‌ مي‌خواندند» يعني: به‌هم‌ مي‌بافتند از سحر و مانند آن‌ «پيروي‌ كردند».

يهوديان‌ بر اين‌ پندار بودند كه‌ دانش‌ سليمان‌ همان‌ سحر بوده‌ است‌ و او سحر وجادو را اجازه‌ داده‌ و با آن‌ موافق‌ بوده‌ است‌. چنان‌كه‌ محمدبن‌ اسحاق‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ نقل‌ مي‌كند: برخي‌ از دانشمندان‌ يهود گفتند: آيا از محمدص درشگفت‌ نيستيد كه‌ مي‌پندارد سليمان‌ پيامبر بوده‌؟ به‌ خدا سوگند كه‌ او جادوگري ‌بيش‌ نبوده‌ است‌! پس‌ خداوند اين‌ پندارشان‌ را رد كرد و فرمود: «و سليمان‌» به‌ سحر نپرداخت‌ و «كفر نورزيد». اين‌ اعلام‌ صريح‌ بيزاري‌ و تبرئه‌ سليمان‌ هم ‌از سحر و هم‌ از اين‌ اتهام‌ يهود است‌ كه‌ او - العياذ باالله - براي‌ بتها سجده‌ كرده‌است‌ «ولي‌ شياطين‌ كفر ورزيدند كه‌ به‌ مردم‌ سحر مي‌آموختند».

ابن‌كثير نقل‌ مي‌كند: «سليمان‌ كتابهاي‌ سحري‌ را كه‌ به‌وسيله‌ شياطين‌ ميان‌مردم‌ پراكنده‌ شده‌ بود، گردآورده‌ و آنها را در صندوقي‌ نهاد و در زير تختش‌ دفن ‌نمود تا مردم‌ گمراه‌ نشوند و مي‌فرمود: اگر از احدي‌ بشنوم‌ كه‌ بگويد: شياطين ‌غيب‌ را مي‌دانند، گردنش‌ را مي‌زنم‌! و كسي‌ از شياطين‌ به‌ تخت‌ وي‌ نزديك ‌نمي‌شد مگر اين‌ كه‌ دردم‌ مي‌سوخت‌. چون‌ سليمان‌u درگذشت‌ و دانشمنداني‌ كه‌از جريان‌ امر آگاه‌ بودند، نيز درگذشتند، شيطان‌ خود را به‌ شكل‌ انساني‌ درآورده‌و به ‌صورت‌ سخنراني‌ ظاهر شد و گفت: اي‌ مردم‌! سليمان‌ پيامبر نبود، بلكه‌ساحر بود، اگر باور نداريد، اينك‌ با من‌ بياييد كه‌ شما را بر گنجينه‌ سحر وي ‌راهنمايي‌ كنم‌. آن‌گاه‌ محل‌ دفن‌ آن‌ صندوق‌ را به‌ مردم‌ نشان‌ داد... در اين‌ هنگام ‌بود كه‌ جز مؤمنان، ديگران‌ گمراه‌ شده‌ سليمان‌ را ساحر پنداشتند، و سرزنش ‌وي‌ بر سر زبانها افتاد و پيوسته‌ حال‌ آنان‌ چنين‌ بود تا اين‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌حضرت‌ محمدص را به‌ رسالت‌ برانگيخت‌ و برائت‌ سليمان‌ از اين‌ تهمت‌ را برزبان‌ ايشان‌ نازل‌ نمود.

«نيز آنچه‌ بر دو فرشته‌ هاروت‌ و ماروت‌ در بابل‌ نازل‌ شده‌ بود» يعني: شياطين‌آنچه‌ را بر اين‌ دو فرشته‌ نيز نازل‌ شده‌ بود، به‌ مردم‌ تعليم‌ مي‌دادند. مردم‌ بابل‌قومي‌ صابئي‌ بودند كه‌ ستارگان‌ هفت‌گانه‌ را پرستش‌ كرده‌ و آنها را «خدايان‌» مي‌ناميدند و بر اين‌ باور بودند كه‌ حوادث‌ جهان‌ جملگي‌ از افعال‌آنهاست‌ و هم‌آنان‌ بودند كه‌ خداوند متعال‌، ابراهيم‌ خليل‌u را به‌ سويشان‌ فرستادكه‌ آنها را به‌ سوي‌ توحيد فراخواند.

هاروت‌ و ماروت‌ - بنا بر آنچه‌ كه‌ از برخي‌ از سلف‌ نقل‌ شده‌ - در اصل‌ از فرشتگان‌ بودند كه‌ خواستند تا به‌ زمين‌ فرود آورده‌ شوند و اين‌ خواسته‌شان‌برآورده‌ شد و خداوند به‌ آنها طبيعت‌ آدمي‌ و شهواني‌ داد، پس‌ از آنان‌ گناه سر زد و به‌ كيفر اين‌ گناه، در چاهي‌ در بابل‌ عراق‌ فروآويخته‌ شدند. اما ابن‌كثيرمي‌گويد: «آنچه‌ انبوه‌ مفسران‌ از متقدمان‌ و متأخران، در ارتباط با داستان‌ هاروت‌و ماروت‌ نقل‌ كرده‌اند، حاصل‌ همه‌ آنها به‌ اخبار بني‌اسرائيلي‌ بر مي‌گردد و ما درباره‌ داستان‌ هاروت‌ و ماروت، حديث‌ صحيحي‌ كه‌ اسنادي‌ پيوسته‌ داشته ‌باشد، نداريم‌ و ظاهر سياق‌ قرآن‌ هم‌ به‌ بيان‌ اجمالي‌ داستان‌ آنها بسنده‌ نموده، لذابه‌ آنچه‌ در قرآن‌ آمده، ايمان‌ داريم‌ و به‌ همين‌ حد اكتفا مي‌كنيم‌ و خداوند خود به‌ حقيقت‌ حالشان‌ داناتر است‌».

«با آن‌ كه‌ آن‌دو فرشته‌ به‌ هيچ‌ كس‌ چيزي‌ نمي‌آموختند، مگر اين‌ كه‌ مي‌گفتند: ماوسيله‌ آزمايشي‌» از جانب‌ خداوند «براي‌ شما هستيم، پس‌ زنهار كافر نشوي‌» بنابراين، شيوه‌ آموزش‌ آنها با هشدار و بيم‌دهي‌ از سحر همراه‌ بود، نه‌ با فراخواني ‌به‌ سوي‌ سحر «اما» مردم‌ «از آن‌ دو فرشته‌ چيزهايي‌ مي‌آموختند» يعني: آن‌ دو، چيزهايي‌ از سحر را به‌ مردم‌ تعليم‌ مي‌دادند و آنان‌ نيز آن‌ را مي‌آموختند «كه‌ به‌وسيله‌ آن‌ ميان‌ مرد و همسرش‌ جدايي‌ افگنند» زيرا سحر، در افگندن‌ حب‌ و بغض ‌در دلها، يك‌جاكردن‌ و پراكنده‌ساختن‌ و نزديك‌ساختن‌ و دورگردانيدن‌، داراي‌تأثيري‌ است‌. ابن‌كثير مي‌گويد: «سبب‌ تفرقه‌ انداختن‌ ميان‌ زن‌ و شوهر به‌ وسيله‌سحر؛ همانا تخيلي‌ است‌ كه‌ بر اثر سحر در مرد يا زن‌ نسبت‌ به‌ ديگري‌ به‌ وجودمي‌آيد، همچون‌ زشت‌ جلوه‌دادن‌ سيما و قد و اندام‌ او، يا زشت‌ نشان‌دادن‌ رفتاراو، يا مانند اين‌ از اسباب‌ برانگيزاننده‌ فرقت‌ و جدايي‌».

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «شيطان‌ تخت‌ خويش‌ را بر آب‌ نهاده‌ سپس‌لشكريان‌ خود را به‌ ميان‌ مردم‌ مي‌فرستد و نزديك‌ترين‌ آنان‌ از نظر مقام‌ و منزلت‌نزد وي، بزرگ‌ترين‌ آنان‌ در فتنه‌ انگيزي‌ است‌. يكي‌ از آنها مي‌آيد و مي‌گويد:پيوسته‌ با فلان‌ كس‌ درآويختم‌ تا او را در حالي‌ ترك‌ كردم‌ كه‌ چنين‌ و چنان‌مي‌گفت‌...! ابليس‌ مي‌گويد: نه‌ به‌ خدا، تو كار مهمي‌ نكرده‌اي‌! آن‌گاه‌ يكي‌ ديگر از آنها مي‌آيد و مي‌گويد: فلان‌ شخص‌ را ترك‌ نكردم‌ تا آن‌ كه‌ ميان‌ او و همسرش‌جدايي‌ افگندم‌! پس‌ ابليس‌ او را به‌ خود نزديك‌ ساخته‌ و در آغوشش‌ مي‌گيرد ومي‌گويد: آري‌! اين‌ تو هستي‌ كه‌ واقعا كاري‌ كرده‌اي‌».

«هرچند نمي‌توانستند به‌وسيله‌ آن‌ بدون‌ فرمان‌ خدا به‌ احدي‌ زيان‌ برسانند» يعني: هرچند سحر در حد خود داراي‌ تأثير است، ولي‌ فقط بر كسي‌ تأثير زيان‌بخش‌ مي‌گذارد كه‌ خداوند به‌ تأثير آن‌ در وي‌ فرمان‌ داده‌باشد. علما براين‌ كه‌ سحر ذاتا مؤثر است‌ و داراي‌ حقيقتي‌ ذاتي‌ است، اتفاق‌ نظر دارند و جزمعتزله، ابوبكر رازي‌ از حنفي‌ها و ابواسحاق‌ اسفرايني‌ از شافعي‌ها، كسي‌ ديگر بااين‌ اجماع‌ مخالفت‌ نكرده‌است‌. «و چيزي‌ مي‌آموختند كه‌ به‌ آنان‌ زيان‌ مي‌رساند وسودي‌ برايشان‌ نداشت‌» اين‌ بخش‌ از آيه‌ بر اين‌ حقيقت‌ صراحت‌ دارد كه‌ سحر براي‌ صاحب‌ خود سودي‌ در بر ندارد و نفعي‌ به‌ وي‌ نمي‌رساند، بلكه‌ در واقع‌ براي‌وي‌ زيان‌ محض‌ است‌ «و به‌ خوبي‌ مي‌دانستند كه‌ هر كس‌ خريدار آن‌ باشد» يعني: هركس‌ اين‌ برساخته‌هاي‌ شياطين‌ را با كتاب‌ خدا عوض‌ كند «در آخرت‌ بهره‌اي ‌ندارد، وه‌! چه‌ بد بود آنچه‌ به‌ جان‌ خريدند اگر مي‌دانستند» كه‌ دانستند، ولي‌ به‌ علم‌خويش‌ عمل‌ نكردند، از اين‌ رو نادان‌ خوانده‌ شدند.

ابن‌كثير به‌ نقل‌ از امام‌ رازي‌ مي‌گويد: «سحر بر هشت‌ نوع‌ است:

1- سحر دروغ‌پردازاني‌ كه‌ ستارگان‌ سيار هفت‌گانه‌ را مي‌پرستيدند و بر اين‌ باوربودند كه‌ اين‌ ستارگان، گرداننده‌ كار عالم‌ و آورنده‌ خير و شر هستند. همينان ‌بودند كه‌ خداوند براي‌ ابطال‌ عقيده‌ فاسدشان، ابراهيم‌ را به‌ ميانشان‌ فرستاد.

2- سحر كساني‌كه‌ قدرت‌ تلقين‌ و القاي‌ نيرومندي‌ دارند زيرا نفسها به‌ اوهام‌ گردن ‌نهاده‌ و از تلقين‌ تأثير مي‌پذيرند.

3- نوع‌ ديگري‌ از سحر؛ ياري‌ خواستن‌ از ارواح‌ زميني، يعني‌ جنيان‌ است‌. جنيان‌ بر دو قسم‌اند: مؤمنان‌ جن، و كفار آنها كه‌ شياطينشان‌ هستند. برقراركردن ‌ارتباط با اين‌ ارواح‌ زميني، آسانتر از بر قراركردن‌ ارتباط با ارواح‌ آسماني‌ است ‌زيرا ميان‌ آنها مناسبت‌ و نزديكي‌ وجود دارد.

4- نوع‌ ديگري‌ از سحر؛ تخيلات‌ و شعبده‌بازي‌ و چشم‌ بندي‌ است‌. برخي‌ ازمفسران‌ برآنند كه‌ سحر ساحران‌ فرعون‌ از اين‌ نوع‌ بود.

5- نوع‌ ديگري‌ از سحر؛ كارهاي‌ شگفت‌ انگيزي‌ است‌ كه‌ از تركيب‌ آلات‌ وابزار بر نسبتهاي‌ هندسي‌ پديدار مي‌شود، چون‌ سواري‌ كه‌ در دست‌ آن‌ بوقي‌است، هرگاه‌ كه‌ ساعتي‌ از روز بگذرد، بر آن‌ بوق‌ مي‌دمد، بي‌آن‌ كه‌ كسي‌ به‌ آن‌دست‌ بزند. از آن‌ جمله، تصاويري‌ است‌ كه‌ روميان‌ و هنديان‌ صورت‌نگاري‌مي‌كنند، به‌ طوري‌ كه‌ بيننده‌ ميان‌ آنها و ميان‌ انسان‌ فرقي‌ نمي‌گذارد. برخي‌ ديگراز مفسران‌ برآنند كه‌ سحر ساحران‌ فرعون‌ از اين‌ نوع‌ بود.

6- نوع‌ ديگر از سحر؛ ياري‌ جستن‌ از خواص‌ ادويه‌ در غذاها و رنگهاست‌.آري! تأثير خاصيتهاي‌ اشيا انكار ناپذير است‌، چنان‌كه‌ تأثير نيروي‌ مغناطيس‌ وآهن‌ربا ملموس‌ و غير قابل‌ انكار مي‌باشد.

7- نوع‌ ديگر از سحر؛ تأثير گذاري‌ رواني‌ است، بدين‌گونه‌ كه‌ - مثلا - ساحرادعا مي‌كند كه‌ اسم‌ اعظم‌ را مي‌داند و جن‌ به‌ فرمان‌ وي‌ است، پس‌ اگر شنونده‌كم‌خرد باشد، اين‌ سخن‌ را باور كرده‌ و قلبش‌ بدان‌ متمايل‌ مي‌شود، لذا در روان ‌وي‌ نوعي‌ از رعب‌ و ترس‌ پديدار مي‌گردد و چون‌ خوف‌ آمد، نيروي‌ حواس‌ضعيف‌ مي‌شود، در اين‌ هنگام‌ است‌ كه‌ ساحر هر چه‌ بخواهد مي‌تواند به‌ وي‌ انجام‌دهد.

8- نوع‌ هشتم، سحر با سخن‌ چيني‌ و دو به‌هم‌زني‌ از راه‌هاي‌ ظريف‌ و نيرنگبازانه‌است، كه‌ اين‌ نوع‌ سحر، ميان‌ مردم‌ شايع‌ مي‌باشد».

ابن‌كثير اضافه‌ مي‌كند: «دليل‌ اين‌ كه‌ بسياري‌ از اين‌ انواع‌ در فن‌ سحر برشمرده‌شده‌اند، اين‌ است‌ كه: درك‌ و دريافت‌ آنها بسيار ظريف‌ است‌ زيرا سحر از نظرلغوي‌ عبارت‌ از چيزي‌ است‌ كه‌ سبب‌ آن‌ پنهان‌ باشد، از اين‌ جهت‌ در حديث‌ شريف‌آمده‌ است: «ان‌ من‌ البيان‌ لسحر: همانا بعضي‌ از بيانها سحر است‌».

همچنين‌ ابن‌كثير در باره‌ حكم‌ آموختن‌ و عمل‌ به‌ سحر مي‌گويد: «فقها درباره‌كسي‌ كه‌ سحر را آموخته‌ و آن‌ را به‌كار مي‌گيرد، اختلاف‌ نظر دارند، ابوحنيفه‌ ومالك‌ و احمد مي‌گويند: چنين‌ شخصي‌ با اين‌ كار كافر مي‌شود. يكي‌ از ياران‌ابوحنيفه‌ مي‌گويد: آموختن‌ سحر براي‌ پرهيز از آن‌ موجب‌ كفر نيست، اما كسي‌كه‌ به‌ عقيده‌ جايز بودن، يا منفعت‌ سحر آن‌ را مي‌آموزد كافر مي‌شود. همچنين‌اگر كسي‌ بر اين‌ باور بود كه‌ شياطين‌ هر آنچه‌ را بخواهد براي‌ او انجام‌ مي‌دهند، كافر مي‌شود. پس‌ آموزش‌ علم‌ سحر ممنوع‌ نيست، بلكه‌ آنچه‌ ممنوع‌ است‌ عمل‌به‌ آن‌ مي‌باشد».

علما درباره‌ مجازات‌ ساحر بر دو رأي‌ اند: جمهور علما (ابوحنيفه، مالك‌ واحمد ) بر آنند كه‌ ساحر كشته‌ مي‌شود زيرا در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «حدالساحر ضربه‌ با السيف‌: حد ساحر، زدن‌ وي‌ به‌ شمشير است‌». بنابراين، اگرمسلماني‌ عمل‌ سحر را انجام‌ داد، مرتد مي‌شود و بايد كشته‌ شود. ولي‌ رأي‌ شافعي‌اين‌ است‌ كه‌ سحر گناهي‌ از گناهان‌ است، پس‌ اگر ساحر با سحر خود سبب‌ كشتن‌كسي‌ شد، به‌ سبب‌ آن‌ كشته‌ مي‌شود و اگر موجب‌ زيان‌ شد، به‌ همان‌ مقدار، موردتأديب‌ قرار مي‌گيرد. اما رأي‌ اول‌ صحيح‌تر است‌.

سعيدبن‌ مسيب‌ و مزني‌ جايز دانسته‌اند كه: از ساحر خواسته‌ شود تا سحر را ازشخص‌ جادو شده‌ دور كند.

علما اتفاق‌ نظر دارند بر اين‌ كه‌ چشم‌زخم‌ حق‌ است‌ و اين‌ معني‌ در حديث‌ شريف ‌نيز آمده‌ است‌.