تفسیر قرآن کریم سوره بقره آیات(30-34)



ﭑ ﭒ ﭓ

ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖﭗ ﭘ ﭙﭚ  ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ  ﭤ ﭥ ﭦ ﭧﭨ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ ﭮ  ﭯﭰ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵﭶ ﭷ  ﭸ ﭹ ﭺ ﭻ ﭼ ﭽ  ﭾ ﭿ ﮀ  ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇﮈ ﮉ ﮊ ﮋ ﮌ   ﮍﮎ ﮏ ﮐ ﮑﮒ ﮓ ﮔﮕ ﮖ  ﮗ ﮘ ﮙ ﮚ ﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﮟ ﮠ  ﮡ ﮢ ﮣ    ﮤ ﮥﮦ ﮧ ﮨ ﮩ  ﮪ ﮫ ﮬ ﮭ ﮮ ﮯ ﮰ ﮱ ﯓ  ﯔ



ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖﭗ ﭘ ﭙﭚ  ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ  ﭤ ﭥ ﭦ ﭧﭨ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ ﭮ  ﭯ

«و ياد كن‌» اي‌ محمدص! «كه‌ چون‌ پروردگارت‌ به‌ فرشتگان‌ گفت‌» فرشتگان ‌اجسام‌ نوراني‌ و موجودات‌ صرفا روحاني‌اي‌ هستند كه‌ نمي‌خورند و نمي‌آشامند، به‌ تسبيح‌ حق‌ تعالي‌ و اطاعت‌ اوامر او - از جمله‌ تدبير پاره‌اي‌ از امور عالم‌ - اشتغال‌ دارند، از ارتكاب‌ گناه‌ معصوم‌ و فاقد شهوت‌ مي‌باشند. آري‌! خداوندمتعال‌ به‌ فرشتگان‌ گفت: «من‌ در زمين‌ خليفه‌اي‌ خواهم‌ گماشت‌» ابن‌كثير مي‌گويد: «يعني: قومي‌ را در زمين‌ مقيم‌ خواهم‌ ساخت‌ كه‌ برخي‌ از پي‌ برخي‌ ديگر، قرني‌پس‌ از قرني‌ و نسلي‌ بعد از نسلي‌، در آن‌ جايگزين‌ مي‌شوند». گفتني‌ است‌ كه‌خداوند فرشتگان‌ را نه‌ از روي‌ مشاوره، بلكه‌ براي‌ بيرون‌ آوردن ‌مافي‌الضميرشان‌ با اين‌ خطاب‌ مخاطب‌ ساخت‌. خليفه: در پي‌ آينده‌ كسي‌ است‌ كه ‌قبل‌ از وي‌ وجود داشته‌است‌. به‌ قولي: مراد از خليفه‌ در اينجا آدم‌ است ‌«فرشتگان‌ گفتند: آيا در زمين‌ كسي‌ را مي‌گماري‌ كه‌ در آن‌ فساد انگيزد و خونها بريزد» با شرك‌ و ارتكاب‌ معاصي‌ و كشتار و آزار ديگران‌؟.

در اينجا اين‌ سؤال‌ مطرح‌ مي‌شود كه‌ فرشتگان‌ با آن‌ كه‌ غيب‌ را نمي‌دانند، ازكجا دانستند كه‌ خداوند در زمين‌ كسي‌ را مي‌گمارد كه‌ در آن‌ فساد انگيخته‌ وخونها بريزد؟ پاسخ‌ اين‌ است‌ كه‌ ايشان‌ از جانب‌ خداي‌ سبحان‌ نسبت‌ به‌ اين‌موضوع‌ به‌ وجهي‌ از وجوه، علم‌ و آگاهي‌ قبلي‌ داشته‌اند؛ به‌ اين‌ صورت‌ كه‌ يا قبلا خود حق‌ تعالي‌ به‌ آنان‌ از اين‌ امر خبر داده‌ بود، يا اين‌ قضيه‌ را در لوح‌ محفوظديده‌ بودند، يا مي‌دانستند كه‌ فقط جنس‌ خود آنان‌ (يعني‌ فرشتگان) از گناه ‌معصومند و بس، يا انسان‌ را به‌ جنيان‌ كه‌ قبلا ساكن‌ زمين‌ بوده‌اند، قياس‌ كردند ويا مي‌دانستند كه‌ طبيعت‌ ماده‌ تركيبي‌ از خير و شر است‌.

ابن‌ كثير مي‌گويد: «ظاهرا مراد فرشتگان‌ از اين‌ سخن، شخص‌ حضرت‌ آدم‌uنبود، بلكه‌ مرادشان‌ برخي‌ افراد از جنس‌ بشر بود».

آري! فرشتگان‌ اين‌ سخن‌ را نه‌ بر وجه‌ اعتراض، بلكه‌ به‌خاطر كسب‌ آگاهي‌ ازحكمت‌ گماشتن‌ اين‌ جانشين‌ در زمين‌ مطرح‌ كردند، گويي‌ آنان‌ گفتند: پروردگارا! حكمت‌ در آفرينش‌ اين‌ جانشينان‌ جديد - با وجود آن‌ كه‌ فسادانگيزند - چيست‌؟ «و حال‌ آن‌ كه‌ ما تسبيح‌ مي‌گوييم‌ به‌ حمد تو و به‌ پاكي‌ تو اقرارمي‌كنيم‌» يعني: ما همراه‌ با ستايشت، تو را از هرگونه‌ نقصي‌ به‌ تنزيه‌ ياد كرده‌ ومي‌گوييم: «سبحان‌الله وبحمده‌»، و تو را تمجيد و تعظيم‌ مي‌كنيم‌. در حديث‌ شريف‌آمده‌ است‌ كه‌ از رسول‌ خدا ص سؤال‌ شد: يارسول‌ الله! كدام‌ سخن‌ بهتر است؟ فرمودند: «آنچه‌ را كه‌ خداي‌ عزوجل‌ براي‌ فرشتگان‌ خويش‌ برگزيد، يعني: سبحان‌ الله‌ و بحمده‌». «و به‌ تقديست‌ مي‌پردازيم‌» تقديس: تطهير و به‌ پاكي ‌يادنمودن‌ است‌. يعني: ما تو را از آنچه‌ كه‌ سزاوار شأن‌ و عظمت‌ و جلالت‌ نيست ‌و ملحدان‌ به‌ تو نسبت‌ مي‌دهند، يا منكران‌ بر تو افترا مي‌بندند؛ به‌ تنزيه‌ ياد كرده‌ وتقديست‌ مي‌كنيم، پس‌ چرا به‌ وجود ما (فرشتگان) اكتفا نشده‌ است‌؟ «فرمود: هرآينه‌ من‌ مي‌دانم‌ آنچه‌ كه‌ شما نمي‌دانيد» از مصلحت‌ در خليفه‌ ساختن‌ آدم‌ .

قتاده‌ در تفسير آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: «در علم‌ ازلي‌ خداوند رفته‌ بود كه‌ ازنسل‌ بشر؛ پيامبران‌ و نيكان‌ و صديقان‌ و عابدان‌ و زاهدان‌ و اوليا و اتقيا و جمله‌ساكنان‌ بهشت‌ به‌وجود خواهند آمد، از اين‌ رو آنان‌ را خليفه‌ ساخت‌». قرطبي‌ وغيرآن، با اين‌ آيه‌ بر وجوب‌ نصب‌ خليفه‌ و امام‌ (رئيس‌ دولت) در جامعه‌ اسلامي‌استدلال‌ كرده‌اند تا آن‌ امام‌، اختلافات‌ ميان‌ مردم‌ را حل‌ و فصل‌ نموده، داد مظلومانشان‌ را از ظالمانشان‌ بستاند، حدود را برپا دارد و ساير شئون‌ مهمي‌ را كه‌جز با نصب‌ حاكم، عملي‌ نمي‌شود، به‌ سامان‌ آورد زيرا آنچه‌ كه‌ واجب‌ جز با آن‌تمام‌ نشود؛ خود نيز واجب‌ است‌. ابن‌ كثير مي‌گويد: «واجب‌ است‌ كه‌ امام: مرد، آزاد، بالغ، عاقل، مسلمان، عادل، مجتهد، بينا به‌ امور، سالم‌ الأعضا، آگاه‌ به‌آراء و انديشه‌ها و امور جنگيو قريشي‌ نسب‌ باشد، اما هاشمي‌ بودن‌ و معصوم‌بودن‌ وي‌ شرط نيست‌».

بايد دانست‌ كه‌ ميان‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ و جماعت، در وجوب‌ امامت‌ هيچ‌ خلافي‌نيست‌.


ﭰ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵﭶ ﭷ  ﭸ ﭹ ﭺ ﭻ ﭼ ﭽ  ﭾ ﭿ

«و خدا همه‌ نامها را به‌ آدم‌ آموخت‌» يعني: نامهاي‌ همه‌ اشيا و موجودات‌ را بامعاني‌ و او صاف‌ و افعال‌ آنها. بعضي‌ گفته‌اند: مراد نامهاي‌ فرشتگان‌ و نامهاي‌يكايك‌ نسل‌ آدم‌ است‌ «سپس‌ آنها را بر فرشتگان‌ عرضه‌ نمود» و از اسماي‌مسميات‌؛ يعني‌ اعيان‌ و اشخاص‌ موجودات‌ كه‌ آدم‌ آنها را آموخته‌ بود، از ايشان‌سؤال‌ كرد «و فرمود: اگر راست‌ مي‌گوييد، از اسامي‌ اينها به‌ من‌ خبر دهيد» يعني: اگردر اين‌ ادعاي‌ خود كه‌ به‌ خلافت‌ زمين‌ از غير خويش‌ سزاوارتريد، راستگومي‌باشيد، پس‌ نامهاي‌ اين‌ اشيا را به‌ من‌ بگوييد.


ﮀ  ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇﮈ ﮉ ﮊ ﮋ ﮌ   ﮍ

اما فرشتگان‌ درماندند و «گفتند: منزهي‌ تو! ما را جز آنچه‌ كه‌ خود به‌ ما آموخته‌اي،هيچ‌ دانشي‌ نيست، تويي‌ داناي‌ حكيم‌» لذا به‌ قصور و ناتواني‌ خويش‌ اعتراف‌كردند. گفتني‌ است‌ كه‌ اين‌ خود به‌ برتري‌ آدم‌ و رمز گزينش‌ وي‌ بر فرشتگان‌ - كه‌آموختن‌ چيزهايي‌ به‌ وي‌ است‌ كه‌ فرشتگان‌ آنها را نمي‌دانند - اشاره‌ دارد، پس‌نبايد به‌ برتري‌ خويش‌ بر آدم‌ افتخار كنند.


ﮎ ﮏ ﮐ ﮑﮒ ﮓ ﮔﮕ ﮖ  ﮗ ﮘ ﮙ ﮚ ﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﮟ ﮠ  ﮡ ﮢ ﮣ    ﮤ ﮥ

«فرمود» خداي‌ عزوجل‌ به‌ آدم‌u: «اي‌ آدم‌! ايشان‌ را از اسامي‌ آنان‌ خبر ده‌» آدم‌ در اجابت‌ اين‌ فرمان‌ حق‌ تعالي‌ به‌ آنان‌ توضيح‌ داد كه: اسم‌ آن‌ چيز، اين‌است‌... و اسم‌ آن‌ چيز، اين‌... و همين‌طور تا به‌ آخر... «و چون‌ آدم‌ آنان‌ را ازاسماءشان‌ خبر داد» در اين‌ هنگام‌ خداي‌ سبحان‌ خطاب‌ به‌ فرشتگان‌ «فرمود: آيا به‌شما نگفتم‌ كه‌ من‌ نهفته‌ آسمانها و زمين‌ را مي‌دانم‌» يعني: آنچه‌ را كه‌ از ميدان‌ درك‌ و دريافت‌ مخلوقات‌ نهان‌ است‌ - از جمله، به‌ موضوع‌ برتري‌ آدم‌ و نسل‌ و تباروي‌ به‌ وسيله‌ علم‌ و دانش‌ ايشان‌ - دانايم‌؛ «و مي‌دانم‌ آنچه‌ را آشكار مي‌كنيد» ابن‌مسعود مي‌گويد: «مراد از آن، اين‌ سخن‌ فرشتگان‌ خطاب‌ به‌خداوند است‌ كه‌ آيا در زمين‌ كسي‌ را قرار مي‌دهي‌ كه‌ در آن‌ فساد مي‌كند وخونها مي‌ريزد؟» «آيه‌/30». «و» نيز مي‌دانم‌ «آنچه‌ را پنهان‌ مي‌داشتيد» يعني: آنچه‌ را كه‌ ابليس‌ در درون‌ خود از كبر پنهان‌ مي‌داشت‌. اين‌ تأويل‌ ابن‌ عباس‌ ك است‌ - واالله اعلم‌. يا مراد اين‌ است: مي‌دانم‌ آنچه‌ را كه‌ فرشتگان‌ به‌ طور پنهاني‌در ميان‌ خود گفته‌ بودند. چنان ‌كه‌ از ابن‌ عباس‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: فرشتگان‌ در ميان‌ همديگر گفتند: «خداوند هرگز موجودي‌ گرامي‌ تر از ما در نزد خود، نمي‌آفريند، پس‌ ما به‌ خلافت‌ در زمين‌ سزاوارتريم‌». ليكن‌ ابن‌ جريرطبري‌ قول‌ اول‌ را - كه‌ آن‌ هم‌ از ابن‌ عباس‌ نقل‌ شده‌ - ترجيح‌ داده‌ است‌.

امام‌ رازي: گفته‌ است: «آيه‌ تعليم‌ نامهاي‌ اشيا و خواص‌ و صفات‌ آنها به‌آدم، دليل‌ بر فضيلت‌ علم‌ است‌ زيرا خداي‌ سبحان، كمال‌ حكمت‌ خويش‌ درآفرينش‌ آدم‌ را جز با علم‌ آشكار نساخت‌ و اگر در عالم‌ امكان‌ چيزي‌ گرامي‌ تراز علم‌ وجود مي‌داشت، بايد حق‌ تعالي‌ فضيلت‌ آدم‌ را با آن‌ چيز آشكارمي‌ساخت‌ نه‌ با علم‌».


ﮦ ﮧ ﮨ ﮩ  ﮪ ﮫ ﮬ ﮭ ﮮ ﮯ ﮰ ﮱ ﯓ  ﯔ

«و چون‌ فرشتگان‌ را فرموديم: براي‌ آدم‌ سجده‌ كنيد، پس‌ همه‌ به‌ سجده‌درافتادند» سجود: در سخن‌ عرب‌ به‌ معناي‌ فروتني‌ و تذلل‌ و خردي‌ در برابر كسي‌است‌ كه‌ براي‌ وي‌ سجده‌ مي‌شود. و در اصطلاح‌ شرع: نهادن‌ پيشاني‌ بر زمين‌است‌. آري! نهادن‌ چهره‌ بر زمين، نمايانگر نهايت‌ مرتبه‌ فروتني‌ و خاكساري‌است‌. اين‌ آيه‌ بيانگر نوعي‌ ديگر از تكريم‌ و گرامي‌ داشت‌ الهي‌ از آدم‌ ونشان‌دهنده‌ فضيلت‌ اوست، از آن‌ روي‌ كه‌ خداوند فرشتگانش‌ را براي‌ او به‌سجود واداشت‌.

علما در بيان‌ احكام‌ سجده‌ گفته‌ اند: سجده‌ كردن‌ براي‌ خداوند متعال‌ به‌ شيوه‌عبادت، و براي‌ غير وي‌ به‌ شيوه‌ گرامي‌داشت‌ و تحيت‌ است‌، همچون‌ سجده‌فرشتگان‌ براي‌ آدم‌ و سجده‌ برادران‌ يوسف‌ براي‌ وي‌. اما بايد يادآور شدكه‌ سجده‌ بردن‌ براي‌ غير خدا در شريعت‌ اسلام‌ حرام‌ گرديده‌ و اين‌ كار - به‌قول‌اكثر علما - تا عصر رسول‌ خدا ص مباح‌ بود، ولي‌ ايشان‌ از آن‌ نهي‌ كردند. درحديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ چون‌ درخت‌ و شتر براي‌ رسول‌ خداص سجده‌ كردند، اصحاب‌ گفتند: يا رسول‌ الله! ما به‌ سجده‌ كردن‌ براي‌ شما از درخت‌ وشتررمنده‌ سزاوارتريم‌! آن‌ حضرت‌ ص فرمودند: «لا ينبغي أن يسجد لأحد إلا لله رب العالمين‌: سزاوار نيست‌ كه‌ براي‌ احدي‌ غير از خداوند پروردگار جهانيان، سجده‌ شود». و در عوض‌ به‌ مصافحه‌ (دست‌ دادن) دستور دادند.

خلاصه‌ اين‌ كه: امت‌ اسلام‌ اتفاق‌ نظر دارند بر اين‌ كه‌ سجده‌ فرشتگان‌ براي‌آدم‌، نه‌ سجده‌ عبادت‌ و تعظيم، بلكه‌ سجده‌ تحيت‌ و گرامي‌داشت‌ بود.

آري‌! همه‌ سجده‌ كردند «جز ابليس‌» و هرچند او از جنيان‌ بود، ولي‌ سجده‌كردن‌ براي‌ آدم‌ به‌ اين‌ دليل‌ بر او واجب‌ شده‌ بود كه‌ در ميان‌ فرشتگان‌ به‌سرمي‌برد. ابن‌ عباس‌ مي‌گويد: «نام‌ ابليس‌ عزازيل‌ بود و او در آغاز از اشراف‌فرشتگان‌ بود، اما بعدا تمرد ورزيد و ابليس‌ ناميده‌ شد زيرا ابليس‌ به‌ معناي‌ نا اميداست، چراكه‌ خداوند  او را از همه‌ خيرها نااميد گردانيد». ولي‌ قول‌ اول‌ كه‌ابليس‌ از جن‌ بود، برتر است‌ چرا كه‌ آيه‌ كريمه‌ «كهف‌ 50/»به‌ صراحت‌ مي‌گويد: ﮤ    ﮥ ﮦ (او از جنيان‌ بود). همچنين‌ به‌ اين‌ دليل‌ كه‌ ابليس‌ امر حق‌ راعصيان‌ كرد و فرشتگان‌ از اين‌ عصيان‌ بركنارند. آري‌! او همان‌ بود «كه‌ سر باززد» از سجده‌كردن‌ براي‌ آدم‌u «و كبر ورزيد» و دچار آفت‌ خود بزرگ‌ بيني‌ شد «و از كافران‌ گشت‌» يا در علم‌ خداوند  از كافران‌ بود. در حديث‌ شريف‌ آمده‌است: «لا يدخل الجنة من كان في قلبه مثقال حبة من خردل من كبر: كسي‌ كه‌ درقلبش‌ به‌اندازه‌ دانه‌ ارزني‌ از كبر باشد، به‌ بهشت‌ وارد نمي‌شود». چنان‌كه‌ بر اثرهمين‌ تكبر، ابليس‌ براي‌ ابد از بهشت‌ الهي‌ محروم‌ گرديد.